خاک سرخ

خلقکم من تراب - شما را از خاکی بی جان آفریدیم

خاک سرخ

خلقکم من تراب - شما را از خاکی بی جان آفریدیم

عاقل و معقول عقل

اذان سهره بلند است بر مناره گل
اذان سهره بلند است بر مناره گل
که عنقریب زره می رسد سواره گل
ببین چه ولوله افتاد بر بسیط چمن !
زبی قراری مرغان به یک اشاره گل
به باغ ما زگلی شد بهار خون آغاز
اگر کنون شده از حد برون شماره گل
به چشم شبنم باغ خدا گل افتاده است
زبس گریسته بر جسم پاره پاره گل
هر آن که کشته نشد از قبیله ما نیست
شنو حدیث ولایت تو از زراره گل
چهارده سده شد ز آفت دو هفت ایوان
که سکه گشت به نام دو هفت پاره گل
تذرو خسته سراسیمه می کند فریاد
مگر فتاده به طرف چمن شراره گل !
به روی شانه هر شاخه می برد دل را
قرار و جنبش پر غنج گوشواره گل
زهجر یار نخوابند عاشقان شبها
چرا هزار خموش است در کناره گل
شب فراق بود بی قرار دلبر هم
گواه من نم رخسار پر ستاره گل
ز درس « عاقل و معقول عقل » دل برگیر!
حکیم غرق جنون شد خود از نظاره گل
« رشاد » ! غنچه خونین دل شکفت مگر
که بوی تازه خون میدهد هزاره گل
علی اکبر صادقی « رشاد »
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد