خاک سرخ

خلقکم من تراب - شما را از خاکی بی جان آفریدیم

خاک سرخ

خلقکم من تراب - شما را از خاکی بی جان آفریدیم

توسل به نیروی لایزال خداوند کلید فتح خرمشهر بود

توسل به نیروی لایزال خداوند کلید فتح خرمشهر بود ادامه مطلب ...

ویژه سالگرد آزادسازی خرمشهر ـ 2

ویژه سالگرد آزادسازی خرمشهر ـ 2

 آزادسازی خرمشهر; موضع برتری جمهوری اسلامی

ادامه مطلب ...

ویژه سالگرد آزادسازی خرمشهر ـ 1

                                           آمدیم تا بمانیم

 
خرمشهر زیبا خونین شهر شد و به تلی از خاک بدل گردید. دیگر از مناره های مسجد جامع و مسجد حضرت سیدالشهدا(ع ) شهر صدای اذان به گوش نمی رسید. دیگر در کوچه های باریک شهر از بازی کودکان خبری نبود و....

ادامه مطلب ...

پیامکی از دیار فراموش شده ی شلمچه ـ ۲

* با گرامیداشت دهم اردیبهشت، آغاز عملیات بیت‌المقدس

... و به شلمچه رسیدیم
از ماشین که پیاده شدم، به بچه‌ها گفتم: من رفتم جلو؛ اگر همدیگر را ندیدیم، وعده‌مان همینجا.
در نخستین گامی که به سوی خاکریزها برداشتم، صدای انفجاری مهیب در منطقه پیچید؛ صداهایی که هر لحظه بر شدت آنها افزوده می‌شد! خدایا، بیست سال از جنگ می‌گذرد، اینجا که آرام بود! پیشتر شنیده بودم در این منطقه، هنوز مین‌های خنثی نشده هست و می‌دانستم اینجا نزدیک بصره است و بصره چند هفته است ناآرام و جولانگاه هواپیماهای آمریکایی شده است. از کسی که به سرعت به طرف خاکریزها می‌رفت، پرسیدم: اتفاقی افتاده؟ گفت: نمی‌دانم! چند سال قبل که اینجا آمدم، سر و صدایی نبود.

هنوز از او جدا نشده بودم ....

ادامه مطلب ...

پیامکی از دیار فراموش شده ی شلمچه ـ ۱

هرچند بیش از 25 تن از دوستانم را از دست داده بودم، اما توانسته بودیم به همه اهدافی که برای عملیات غرورآفرین کربلای پنج تعیین شده بود، دست یابیم. پس از چند شبانه روز نبرد سخت و تثبیت خط، باید به عقب برگردیم و نیروهای تازه نفس جایگزین ما شوند. پاسی از نیمه شب گذشته بود که در یک چشم به هم زدن در یک صف قرار گرفتیم و حرکت کردیم. در میان تیر و ترکش‌هایی که از زمین و هوای شلمچه می‌بارید، به ناگاه تیری به بازو و تیری به پهلوی چپم خورد. سریع من را سوار بر جیپی کهک تفنگ 106 میلیمتری روی آن سوار بود، کرده و پس از ساعتی، خود را در یک بیمارستان صحرایی یافتم، پزشک معالج، با لحنی مهربانانه گفت: بسیجی چند سالته؟ گفتم: هی...!
ادامه مطلب ...